معنی عاقلانه و خردمندانه

حل جدول

عاقلانه و خردمندانه

عالمانه


خردمندانه

عاقلانه


حکیمانه

خردمندانه، عاقلانه

فرهنگ عمید

خردمندانه

از روی خردمندی و عقل: سخن خردمندانه،
(قید) عاقلانه: خردمندانه رفتار کردند،


عاقلانه

خردمندانه، همچون عاقلان، مانند عاقلان،

لغت نامه دهخدا

خردمندانه

خردمندانه. [خ ِ رَ م َ دا ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) عاقلانه. هوشمندانه. از روی عقل. از روی حکمت. || منسوب بخردمندی. (از ناظم الاطباء).


عاقلانه

عاقلانه. [ق ِ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) خردمندانه. زیرکانه. (ناظم الاطباء). بمانند عاقلان. عاقل وار: دیوانه... آغاز سخن عاقلانه کرد چنانکه مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از دیوانگی. (نوروزنامه).

فرهنگ فارسی هوشیار

عاقلانه

دانا یانه هشیارانه بخردانه همچون عاقلان خردمندانه: دیوانه . . . آغاز سخن عاقلانه کرد چنان که مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از دیوانگی. خردمندانه، زیرکانه، عاقل وار


خردمندانه

از روی عقل


غیر عاقلانه

نا بخردانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

خردمندانه

قید بخردانه، حکیمانه، حکمت‌آمیز، عقلایی، عاقلانه، عالمانه،
(متضاد) سفیهانه


عاقلانه

بخردانه، خردمندانه، زیرکانه، عالمانه، عقلایی، هوشمندانه، هوشیارانه،
(متضاد) جاهلانه

فرهنگ معین

عاقلانه

(ق نِ) [ع - فا.] (ق مر.) از روی عقل، به شیوه عاقلان.

فارسی به ترکی

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

عاقلانه و خردمندانه

1217

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری